شب است که تو را غافلگیر می کنند.

شب است که تو را ترک می کنند.

شب است که دست های تو را،که آغوش تو را،بی خبر،به یک باره بدرود می گویند.

 

شب است که به تو از پشت خنجر می زنند.

شب است که نقشه ی قتل تو را،در تخت خوابی که بر آن آرمیده ای می ریزند و نقاب بر چهره کشیده توی خانه ات می ریزند.

شب است که تو به محراب می روی و با شمشیر بر فرق سرت می کوبند و شهیدت می کنند.

 

همیشه در شب است که مخالفان تو کودتا می کنند.

یا که از آسمان بالای سرت،به جای شهاب؛شهاب های برآورده کننده ی آرزو،موشک می بارند و آرزوهایت را روی سرت یک شبه آوار می کنند.

 

زمین لرزه های بزرگ حتی!

به وقت شب است که یکی از آن ها، از عمق چندکیلومتری زمین به آبادی ات حمله می کند و تو را ناغافل از پا درمی آورد و از شهر،جز مخروبه ای به جای نمی گذارد.

 

شب همیشه پر از بوی مرگ،بوی خیانت،بوی نخواستن،

شب همیشه پر از مردن بوده است.

و تو همچنان به ستایش از شب می پردازی و شب را می پرستی.

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها