شخصیت منفی داستان یک زخم عمیق روی سینه دارد.یک داغ بر دل.او از همه ی ابرقهرمان ها بیزار است.پدرش عکس او،عاشق ابرقهرمان ها بود.

یک شب وقتی به خانه ی پدر او می زند،پدر به جای نجات جان خود و پناه بردن به اتاق امن،زنگ می زند به ابرقهرمان ها و منتظر آمدن آن ها می شود.آن ها نیستند که جواب تلفن مرد را دهند.در نتیجه او آن شب به دست ها کشته می شود بی که تلاش برای نجات جانش کرده باشد!

این همان داغی ست که روی سینه ی شخصیت منفی داستان باقی مانده.

"انیمیشن شگفت انگیزهای 2"شاید یکی از بهترین گفتگوها را از زبان همین شخصیت منفی روایت می کند.آن هم درست در سکانس و پلان هایی که همه مبهوت خانم لاستیکی هستند.در صحنه ای که تصویر و صدای شخصیت منفی در حال پخش از تلویزیون است و خانوم شگفت انگیز یا همان خانم لاستیکی دارد از روی رد یاب محل دقیق زندگی آدم بدِ را پیدا می کند.

اینجای داستان کمتر کسی به حرف هایی که شخصیت منفی بر زبان می آورد گوش می کند.اما او در حال گفتن حرف های مهمی ست:


حرف زدن یادتون رفته.می شینید پای وراجی مجری و مهموناش رو می بینید.

بازی و مسابقه یادتون رفته بعد می شینید مسابقه ی تلویزیونی تماشا می کنید.

سفرهاتون،رابطه هاتون،خطر کردنتون.هرچیز با معنایی تو زندگی دارید کپی ش رو بسته بندی می کنن و تو جعبه تلویزیونی تحویلتون میدن.تا روز به روز بیشتر حبس بشید.بیشتر منفعل بشید.بشید مشتری های دریده ای که از مصرف کردن سیر نمیشن و همیشه هم خواهان اند.

روز به روز مطیع تر میشید.زندگی تون رو به باد می دید.دلتون رو به ناجی گری ابرقهرمان ها خوش می کنید و در عوض خودتون روز به روز ضعیف تر و بی اختیار تر میشید.

به خیالتون خوشید.که بهتون خدمت میشه.ولی این شمایید که خدمت می کنید.خدمت به ایده های دروغی که هیچ کاری از دستشون بر نمیاد.»


وقتی برای بار دوم و سوم انیمیشن را روی همین صحنه بازمی گردانم می بینم این دقیقا بلایی ست که سرمان آمده.نه از جانب تلویزیون.از جانب تمام رسانه های اجتماعی.به خصووووص شبکه های اجتماعی!

این ها را به دوستم می گویم.می گوید:من فکر میکنم اشاره ی ریزی به مسئله ی منجی دارد.»منظورش این است که چه بسا کارگردان و نویسنده در پی این بوده اند که مردم را نسبت به منجی های جهان در هر یک از ادیان دچار تردید کنند.

نمی دانم.اما مدت هاست که دیگر از همین انیمیشن هایی که به عقیده ی خیلی ها توطئه گرایانه ساخته می شود،جنبه های مثبتش را بیرون می کشم.

ابرقهرمان ها همیشه پیروزند در آخر ماجرا.من مثل شخصیت منفی داستان مخالف حضور ابرقهرمان ها نیستم.اما می دانم که لا به لای صحبت هاش دارد می فهماند دست روی دست گذاشتن تا رسیدن منجی ، نه تنها باعث نجاتمان نمی شود،که هلاکمان هم می کند!

این چیزی است که از داستان برداشت میکنم.اینکه حضور ابرقهرمان ها نباید موجب شود که فکر کنیم دیگر چون آن ها هستند نیاز نیست ما به قدر وسعمان،برای خودمان،تلاش کنیم.

حتی اگر یک کارگردان به سفارش دولت های خبیث چنین چیزی ساخته باشد من بهترین برداشت را از این انیمیشن داشته ام!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها